جدول جو
جدول جو

معنی یعقوبی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

یعقوبی کردن
(قُ وَ دَ)
کنایه از عاشقی کردن. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ دِ سِ دَ)
بعمل آوردن عقوبت بر کسی. (آنندراج). مجازات کردن. تنبیه کردن. سیاست کردن. انهاک. تمثیل. تنکیل. تنهکه. معاقبه: هارون پوشیده کسان گماشته بود تا هر کس زیردار جعفر گشتی و تندمی و توجعی نمودی... نزدیک وی آوردندی و عقوبت کردندی. (تاریخ بیهقی ص 190).
خشمت نکرد کس را الا به حق عقوبت
عفوت نکرد کس راالا به حق محابا.
میرمعزی (از آنندراج).
عقوبت مکن عذرخواه آمدم
به نزدیک تو روسیاه آمدم.
نظامی (از آنندراج).
عدل است اگر عقوبت ما بیگنه کنی
لطف است اگر کشی قلم عفو بر خطا.
سعدی.
حرکتی از او در نظر سلطان ناپسند آمد، مصادره فرمود و عقوبت کرد. (گلستان). بنده را دست و پا بسته عقوبت همی کرد. (گلستان). عفو، عقوبت ناکردن مستحق عذاب را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کیفر دادن به کیفر رساندن شکنجه دادن عذاب کردن، جزای کار بد و گناه را دادن سیاست کردن
فرهنگ لغت هوشیار